تلاوت آیاتی از سوره مباركه یوسف با صدای استاد مصطفی اسماعیل
تلاوت تحقیق آیات 4 تا 33 سوره یوسف استاد مصطفی اسماعیل
إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ ﴿4﴾
[یاد كن] زمانى را كه یوسف به پدرش گفت اى پدر من [در خواب] یازده ستاره را با خورشید و ماه دیدم دیدم [آنها] براى من سجده مى كنند (4)
قَالَ یَا بُنَیَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْیَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَیَكِیدُوا لَكَ كَیْدًا إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ ﴿5﴾
[یعقوب] گفت اى پسرك من خوابت را براى برادرانت حكایت مكن كه براى تو نیرنگى مى اندیشند زیرا شیطان براى آدمى دشمنى آشكار است (5)
وَكَذَلِكَ یَجْتَبِیكَ رَبُّكَ وَیُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ وَیُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْكَ وَعَلَى آلِ یَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَیْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِیمٌ حَكِیمٌ ﴿6﴾
و این چنین پروردگارت تو را برمى گزیند و از تعبیر خوابها به تو مى آموزد و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام مى كند همان گونه كه قبلا بر پدران تو ابراهیم و اسحاق تمام كرد در حقیقت پروردگار تو داناى حكیم است (6)
لَقَدْ كَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آیَاتٌ لِلسَّائِلِینَ ﴿7﴾
به راستى در [سرگذشت] یوسف و برادرانش براى پرسندگان عبرتهاست (7)
إِذْ قَالُوا لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِینَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ ﴿8﴾
هنگامى كه [برادران او] گفتند یوسف و برادرش نزد پدرمان از ما كه جمعى نیرومند هستیم دوست داشتنى ترند قطعا پدر ما در گمراهى آشكارى است (8)
اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِیكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ ﴿9﴾
[یكى گفت] یوسف را بكشید یا او را به سرزمینى بیندازید تا توجه پدرتان معطوف شما گردد و پس از او مردمى شایسته باشید (9)
قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ لَا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِی غَیَابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِینَ ﴿10﴾
گوینده اى از میان آنان گفت یوسف را مكشید اگر كارى مى كنید او را در نهانخانه چاه بیفكنید تا برخى از مسافران او را برگیرند (10)
قَالُوا یَا أَبَانَا مَا لَكَ لَا تَأْمَنَّا عَلَى یُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ ﴿11﴾
گفتند اى پدر تو را چه شده است كه ما را بر یوسف امین نمى دانى در حالى كه ما خیرخواه او هستیم (11)
أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا یَرْتَعْ وَیَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿12﴾
فردا او را با ما بفرست تا [در چمن] بگردد و بازى كند و ما به خوبى نگهبان او خواهیم بود (12)
قَالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَأَخَافُ أَنْ یَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ ﴿13﴾
گفت اینكه او را ببرید سخت مرا اندوهگین مى كند و مى ترسم از او غافل شوید و گرگ او را بخورد (13)
قَالُوا لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَخَاسِرُونَ ﴿14﴾
گفتند اگر گرگ او را بخورد با اینكه ما گروهى نیرومند هستیم در آن صورت ما قطعا [مردمى] بى مقدار خواهیم بود (14)
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَأَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیَابَتِ الْجُبِّ وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ ﴿15﴾
پس وقتى او را بردند و همداستان شدند تا او را در نهانخانه چاه بگذارند [چنین كردند] و به او وحى كردیم كه قطعا آنان را از این كارشان در حالى كه نمى دانند با خبر خواهى كرد (15)
وَجَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً یَبْكُونَ ﴿16﴾
و شامگاهان گریان نزد پدر خود [باز] آمدند (16)
قَالُوا یَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا یُوسُفَ عِنْدَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَمَا أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا وَلَوْ كُنَّا صَادِقِینَ ﴿17﴾
گفتند اى پدر ما رفتیم مسابقه دهیم و یوسف را پیش كالاى خود نهادیم آنگاه گرگ او را خورد ولى تو ما را هر چند راستگو باشیم باور نمى دارى (17)
وَجَاءُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ ﴿18﴾
و پیراهنش را [آغشته] به خونى دروغین آوردند [یعقوب] گفت [نه] بلكه نفس شما كارى [بد] را براى شما آراسته است اینك صبرى نیكو [براى من بهتر است] و بر آنچه توصیف مى كنید خدا یارى ده است (18)
وَجَاءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ یَا بُشْرَى هَذَا غُلَامٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَعْمَلُونَ ﴿19﴾
و كاروانى آمد پس آب آور خود را فرستادند و دلوش را انداخت گفت مژده این یك پسر است و او را چون كالایى پنهان داشتند و خدا به آنچه میكردند دانا بود (19)
وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ ﴿20﴾
و او را به بهاى ناچیزى چند درهم فروختند و در آن بى رغبت بودند (20)
وَقَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ یَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿21﴾
و آن كس كه او را از مصر خریده بود به همسرش گفت نیكش بدار شاید به حال ما سود بخشد یا او را به فرزندى اختیار كنیم و بدین گونه ما یوسف را در آن سرزمین مكانت بخشیدیم تا به او تاویل خوابها را بیاموزیم و خدا بر كار خویش چیره است ولى بیشتر مردم نمى دانند (21)
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿22﴾
و چون به حد رشد رسید او را حكمت و دانش عطا كردیم و نیكوكاران را چنین پاداش مى دهیم (22)
وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ﴿23﴾
و آن [بانو] كه وى در خانه اش بود خواست از او كام گیرد و درها را [پیاپى] چفت كرد و گفت بیا كه از آن توام [یوسف] گفت پناه بر خدا او آقاى من است به من جاى نیكو داده است قطعا ستمكاران رستگار نمى شوند (23)
وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ ﴿24﴾
و در حقیقت [آن زن] آهنگ وى كرد و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود آهنگ او میكرد چنین [كردیم] تا بدى و زشتكارى را از او بازگردانیم چرا كه او از بندگان مخلص ما بود (24)
وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِیصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَیَا سَیِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿25﴾
و آن دو به سوى در بر یكدیگر سبقت گرفتند و [آن زن] پیراهن او را از پشت بدرید و در آستانه در آقاى آن زن را یافتند آن گفت كیفر كسى كه قصد بد به خانواده تو كرده چیست جز اینكه زندانى یا [دچار] عذابى دردناك شود (25)
قَالَ هِیَ رَاوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِی وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِنْ كَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِینَ ﴿26﴾
[یوسف] گفت او از من كام خواست و شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد اگر پیراهن او از جلو چاك خورده زن راست گفته و او از دروغگویان است (26)
وَإِنْ كَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ ﴿27﴾
و اگر پیراهن او از پشت دریده شده زن دروغ گفته و او از راستگویان است (27)
فَلَمَّا رَأَى قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ كَیْدِكُنَّ إِنَّ كَیْدَكُنَّ عَظِیمٌ ﴿28﴾
پس چون [شوهرش] دید پیراهن او از پشت چاك خورده است گفت بیشك این از نیرنگ شما [زنان] است كه نیرنگ شما [زنان] بزرگ است (28)
یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِی لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخَاطِئِینَ ﴿29﴾
اى یوسف از این [پیشامد] روى بگردان و تو [اى زن] براى گناه خود آمرزش بخواه كه تو از خطاكاران بوده اى (29)
وَقَالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدِینَةِ امْرَأَتُ الْعَزِیزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ ﴿30﴾
و [دسته اى از] زنان در شهر گفتند زن عزیز از غلام خود كام خواسته و سخت خاطرخواه او شده است به راستى ما او را در گمراهى آشكارى مى بینیم (30)
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّینًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِیمٌ ﴿31﴾
پس چون [همسر عزیز] از مكرشان اطلاع یافت نزد آنان [كسى] فرستاد و محفلى برایشان آماده ساخت و به هر یك از آنان [میوه و] كاردى داد و [به یوسف] گفت بر آنان درآى پس چون [زنان] او را دیدند وى را بس شگرف یافتند و [از شدت هیجان] دستهاى خود را بریدند و گفتند منزه است خدا این بشر نیست این جز فرشته اى بزرگوار نیست (31)
قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَلَیَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِینَ ﴿32﴾
[زلیخا] گفت این همان است كه در باره او سرزنشم میكردید آرى من از او كام خواستم و[لى] او خود را نگاه داشت و اگر آنچه را به او دستور مى دهم نكند قطعا زندانى خواهد شد و حتما از خوارشدگان خواهد گردید (32)
قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی كَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِینَ ﴿33﴾
[یوسف] گفت پروردگارا زندان براى من دوست داشتنى تر است از آنچه مرا به آن مى خوانند و اگر نیرنگ آنان را از من بازنگردانى به سوى آنان خواهم گرایید و از [جمله] نادانان خواهم شد (33)