تلاوت آیاتی از سوره مباركه یوسف با صدای استاد عبدالباسط محمد عبدالصمد
این تلاوت شامل آیات 22 تا 67 سوره مباركه یوسف است. با ترجمه قرآنی: آقای فولادوند
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿22﴾
و چون به حد رشد رسید او را حكمت و دانش عطا كردیم و نیكوكاران را چنین پاداش مى دهیم (22)
وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ﴿23﴾
و آن [بانو] كه وى در خانه اش بود خواست از او كام گیرد و درها را [پیاپى] چفت كرد و گفت بیا كه از آن توام [یوسف] گفت پناه بر خدا او آقاى من است به من جاى نیكو داده است قطعا ستمكاران رستگار نمى شوند (23)
وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ ﴿24﴾
و در حقیقت [آن زن] آهنگ وى كرد و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود آهنگ او میكرد چنین [كردیم] تا بدى و زشتكارى را از او بازگردانیم چرا كه او از بندگان مخلص ما بود (24)
وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِیصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَیَا سَیِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿25﴾
و آن دو به سوى در بر یكدیگر سبقت گرفتند و [آن زن] پیراهن او را از پشت بدرید و در آستانه در آقاى آن زن را یافتند آن گفت كیفر كسى كه قصد بد به خانواده تو كرده چیست جز اینكه زندانى یا [دچار] عذابى دردناك شود (25)
قَالَ هِیَ رَاوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِی وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِنْ كَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِینَ ﴿26﴾
[یوسف] گفت او از من كام خواست و شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد اگر پیراهن او از جلو چاك خورده زن راست گفته و او از دروغگویان است (26)
وَإِنْ كَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ ﴿27﴾
و اگر پیراهن او از پشت دریده شده زن دروغ گفته و او از راستگویان است (27)
فَلَمَّا رَأَى قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ كَیْدِكُنَّ إِنَّ كَیْدَكُنَّ عَظِیمٌ ﴿28﴾
پس چون [شوهرش] دید پیراهن او از پشت چاك خورده است گفت بیشك این از نیرنگ شما [زنان] است كه نیرنگ شما [زنان] بزرگ است (28)
یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِی لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخَاطِئِینَ ﴿29﴾
اى یوسف از این [پیشامد] روى بگردان و تو [اى زن] براى گناه خود آمرزش بخواه كه تو از خطاكاران بوده اى (29)
وَقَالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدِینَةِ امْرَأَتُ الْعَزِیزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ ﴿30﴾
و [دسته اى از] زنان در شهر گفتند زن عزیز از غلام خود كام خواسته و سخت خاطرخواه او شده است به راستى ما او را در گمراهى آشكارى مى بینیم (30)
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّینًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِیمٌ ﴿31﴾
پس چون [همسر عزیز] از مكرشان اطلاع یافت نزد آنان [كسى] فرستاد و محفلى برایشان آماده ساخت و به هر یك از آنان [میوه و] كاردى داد و [به یوسف] گفت بر آنان درآى پس چون [زنان] او را دیدند وى را بس شگرف یافتند و [از شدت هیجان] دستهاى خود را بریدند و گفتند منزه است خدا این بشر نیست این جز فرشته اى بزرگوار نیست (31)
قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَلَیَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِینَ ﴿32﴾
[زلیخا] گفت این همان است كه در باره او سرزنشم میكردید آرى من از او كام خواستم و[لى] او خود را نگاه داشت و اگر آنچه را به او دستور مى دهم نكند قطعا زندانى خواهد شد و حتما از خوارشدگان خواهد گردید (32)
قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی كَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِینَ ﴿33﴾
[یوسف] گفت پروردگارا زندان براى من دوست داشتنى تر است از آنچه مرا به آن مى خوانند و اگر نیرنگ آنان را از من بازنگردانى به سوى آنان خواهم گرایید و از [جمله] نادانان خواهم شد (33)
فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿34﴾
پس پروردگارش [دعاى] او را اجابت كرد و نیرنگ آنان را از او بگردانید آرى او شنواى داناست (34)
ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآیَاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِینٍ ﴿35﴾
آنگاه پس از دیدن آن نشانه ها به نظرشان آمد كه او را تا چندى به زندان افكنند (35)
وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیَانِ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّی أَرَانِی أَعْصِرُ خَمْرًا وَقَالَ الْآخَرُ إِنِّی أَرَانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ ﴿36﴾
و دو جوان با او به زندان درآمدند [روزى] یكى از آن دو گفت من خویشتن را [به خواب] دیدم كه [انگور براى] شراب مى فشارم و دیگرى گفت من خود را [به خواب] دیدم كه بر روى سرم نان مى برم و پرندگان از آن مى خورند به ما از تعبیرش خبر ده كه ما تو را از نیكوكاران مى بینیم (36)
قَالَ لَا یَأْتِیكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِیلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِی رَبِّی إِنِّی تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ ﴿37﴾
گفت غذایى را كه روزى شماست براى شما نمى آورند مگر آنكه من از تعبیر آن به شما خبر مى دهم پیش از آنكه [تعبیر آن] به شما برسد این از چیزهایى است كه پروردگارم به من آموخته است من آیین قومى را كه به خدا اعتقاد ندارند و منكر آخرتند رها كرده ام (37)
وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَیْءٍ ذَلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْكُرُونَ ﴿38﴾
و آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروى نموده ام براى ما سزاوار نیست كه چیزى را شریك خدا كنیم این از عنایت خدا بر ما و بر مردم است ولى بیشتر مردم سپاسگزارى نمى كنند (38)
یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ﴿39﴾
اى دو رفیق زندانیم آیا خدایان پراكنده بهترند یا خداى یگانه مقتدر (39)
مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ذَلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿40﴾
شما به جاى او جز نامهایى [چند] را نمى پرستید كه شما و پدرانتان آنها را نامگذارى كرده اید و خدا دلیلى بر [حقانیت] آنها نازل نكرده است فرمان جز براى خدا نیست دستور داده كه جز او را نپرستید این است دین درست ولى بیشتر مردم نمى دانند (40)
یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُمَا فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْرًا وَأَمَّا الْآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیَانِ ﴿41﴾
اى دو رفیق زندانیم اما یكى از شما به آقاى خود باده مى نوشاند و اما دیگرى به دار آویخته مى شود و پرندگان از [مغز] سرش مى خورند امرى كه شما دو تن از من جویا شدید تحقق یافت (41)
وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِی عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ ﴿42﴾
و [یوسف] به آن كس از آن دو كه گمان میكرد خلاص مى شود گفت مرا نزد آقاى خود به یاد آور و[لى] شیطان یادآورى به آقایش را از یاد او برد در نتیجه چند سالى در زندان ماند (42)
وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّی أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی رُؤْیَایَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّؤْیَا تَعْبُرُونَ ﴿43﴾
و پادشاه [مصر] گفت من [در خواب] دیدم هفت گاو فربه است كه هفت [گاو] لاغر آنها را مى خورند و هفت خوشه سبز و [هفت خوشه] خشگیده دیگر اى سران قوم اگر خواب تعبیر مى كنید در باره خواب من به من نظر دهید (43)
قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِمِینَ ﴿44﴾
گفتند خوابهایى است پریشان و ما به تعبیر خوابهاى آشفته دانا نیستیم (44)
وَقَالَ الَّذِی نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ ﴿45﴾
و آن كس از آن دو [زندانى] كه نجات یافته و پس از چندى [یوسف را] به خاطر آورده بود گفت مرا به [زندان] بفرستید تا شما را از تعبیر آن خبر دهم (45)
یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنَا فِی سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ لَعَلِّی أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿46﴾
اى یوسف اى مرد راستگوى در باره [این خواب كه] هفت گاو فربه هفت [گاو] لاغر آنها را مى خورند و هفت خوشه سبز و [هفت خوشه] خشگیده دیگر به ما نظر ده تا به سوى مردم برگردم شاید آنان [تعبیرش را] بدانند (46)
قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَبًا فَمَا حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِی سُنْبُلِهِ إِلَّا قَلِیلًا مِمَّا تَأْكُلُونَ ﴿47﴾
گفت هفت سال پى در پى مى كارید و آنچه را درویدید جز اندكى را كه مى خورید در خوشه اش واگذارید (47)
ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ یَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِیلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ ﴿48﴾
آنگاه پس از آن هفت سال سخت مى آید كه آنچه را براى آن [سالها] از پیش نهاده اید جز اندكى را كه ذخیره مى كنید همه را خواهند خورد (48)
ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ عَامٌ فِیهِ یُغَاثُ النَّاسُ وَفِیهِ یَعْصِرُونَ ﴿49﴾
آنگاه پس از آن سالى فرا مى رسد كه به مردم در آن [سال] باران مى رسد و در آن آب میوه مى گیرند (49)
وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِی بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّی بِكَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ ﴿50﴾
و پادشاه گفت او را نزد من آورید پس هنگامى كه آن فرستاده نزد وى آمد [یوسف] گفت نزد آقاى خویش برگرد و از او بپرس كه حال آن زنانى كه دستهاى خود را بریدند چگونه است زیرا پروردگار من به نیرنگ آنان آگاه است (50)
قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ یُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِیزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ ﴿51﴾
[پادشاه] گفت وقتى از یوسف كام [مى]خواستید چه منظور داشتید زنان گفتند منزه ست خدا ما گناهى بر او نمى دانیم همسر عزیز گفت اكنون حقیقت آشكار شد من [بودم كه] از او كام خواستم و بیشك او از راستگویان است (51)
ذَلِكَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی كَیْدَ الْخَائِنِینَ ﴿52﴾
[یوسف گفت] این [درخواست اعاده حیثیت] براى آن بود كه [عزیز] بداند من در نهان به او خیانت نكردم و خدا نیرنگ خائنان را به جایى نمى رساند (52)
وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿53﴾
و من نفس خود را تبرئه نمى كنم چرا كه نفس قطعا به بدى امر مى كند مگر كسى را كه خدا رحم كند زیرا پروردگار من آمرزنده مهربان است (53)
وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْیَوْمَ لَدَیْنَا مَكِینٌ أَمِینٌ ﴿54﴾
و پادشاه گفت او را نزد من آورید تا وى را خاص خود كنم پس چون با او سخن راند گفت تو امروز نزد ما با منزلت و امین هستى (54)
قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ ﴿55﴾
[یوسف] گفت مرا بر خزانه هاى این سرزمین بگمار كه من نگهبانى دانا هستم (55)
وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَیْثُ یَشَاءُ نُصِیبُ بِرَحْمَتِنَا مَنْ نَشَاءُ وَلَا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ ﴿56﴾
و بدین گونه یوسف را در سرزمین [مصر] قدرت دادیم كه در آن هر جا كه مى خواست سكونت میكرد هر كه را بخواهیم به رحمت خود مى رسانیم و اجر نیكوكاران را تباه نمى سازیم (56)
وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَكَانُوا یَتَّقُونَ ﴿57﴾
و البته اجر آخرت براى كسانى كه ایمان آورده و پرهیزگارى مى نمودند بهتر است (57)
وَجَاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ ﴿58﴾
و برادران یوسف آمدند و بر او وارد شدند [او] آنان را شناخت ولى آنان او را نشناختند (58)
وَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِی بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِیكُمْ أَلَا تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْكَیْلَ وَأَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ ﴿59﴾
و چون آنان را به خوار و بارشان مجهز كرد گفت برادر پدرى خود را نزد من آورید مگر نمى بینید كه من پیمانه را تمام مى دهم و من بهترین میزبانانم (59)
فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلَا كَیْلَ لَكُمْ عِنْدِی وَلَا تَقْرَبُونِ ﴿60﴾
پس اگر او را نزد من نیاوردید براى شما نزد من پیمانه اى نیست و به من نزدیك نشوید (60)
قَالُوا سَنُرَاوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَاعِلُونَ ﴿61﴾
گفتند او را با نیرنگ از پدرش خواهیم خواست و محققا این كار را خواهیم كرد (61)
وَقَالَ لِفِتْیَانِهِ اجْعَلُوا بِضَاعَتَهُمْ فِی رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَهَا إِذَا انْقَلَبُوا إِلَى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿62﴾
و [یوسف] به غلامان خود گفت سرمایه هاى آنان را در بارهایشان بگذارید شاید وقتى به سوى خانواده خود برمى گردند آن را بازیابند امید كه آنان بازگردند (62)
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى أَبِیهِمْ قَالُوا یَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَیْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿63﴾
پس چون به سوى پدر خود بازگشتند گفتند اى پدر پیمانه از ما منع شد برادرمان را با ما بفرست تا پیمانه بگیریم و ما نگهبان او خواهیم بود (63)
قَالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَیْهِ إِلَّا كَمَا أَمِنْتُكُمْ عَلَى أَخِیهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ﴿64﴾
[یعقوب] گفت آیا همان گونه كه شما را پیش از این بر برادرش امین گردانیدم بر او امین سازم پس خدا بهترین نگهبان است و اوست مهربانترین مهربانان (64)
وَلَمَّا فَتَحُوا مَتَاعَهُمْ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ قَالُوا یَا أَبَانَا مَا نَبْغِی هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَیْنَا وَنَمِیرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَیْلَ بَعِیرٍ ذَلِكَ كَیْلٌ یَسِیرٌ ﴿65﴾
و هنگامى كه بارهاى خود را گشودند دریافتند كه سرمایه شان بدانها بازگردانیده شده است گفتند اى پدر [دیگر] چه مى خواهیم این سرمایه ماست كه به ما بازگردانیده شده است قوت خانواده خود را فراهم و برادرمان را نگهبانى مى كنیم و [با بردن او] یك بار شتر مى افزاییم و این [پیمانه اضافى نزد عزیز] پیمانه اى ناچیز است (65)
قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلَّا أَنْ یُحَاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِیلٌ ﴿66﴾
گفت هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا با من با نام خدا پیمان استوارى ببندید كه حتما او را نزد من باز آورید مگر آنكه گرفتار [حادثه اى] شوید پس چون پیمان خود را با او استوار كردند [یعقوب] گفت خدا بر آنچه مى گوییم وكیل است (66)
وَقَالَ یَا بَنِیَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِی عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَیْهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ ﴿67﴾
و گفت اى پسران من [همه] از یك دروازه [به شهر] در نیایید بلكه از دروازه هاى مختلف وارد شوید و من [با این سفارش] چیزى از [قضاى] خدا را از شما دور نمى توانم داشت فرمان جز براى خدا نیست بر او توكل كردم و توكلكنندگان باید بر او توكل كنند (67)