تلاوت آیاتی از سوره مباركه یوسف با صدای استاد محمد احمد شبیب(آیات قسمت 30 برنامه قرار تلاوت)
این تلاوت شامل آیات 1 تا 22 سوره یوسف است .
به نام خداوند رحمتگر مهربان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الف لام راء این است آیات كتاب روشنگر (1)
الر تِلْكَ آیَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِینِ ﴿1﴾
ما آن را قرآنى عربى نازل كردیم باشد كه بیندیشید (2)
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿2﴾
ما نیكوترین سرگذشت را به موجب این قرآن كه به تو وحى كردیم بر تو حكایت مىكنیم و تو قطعا پیش از آن از بىخبران بودى (3)
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ ﴿3﴾
[یاد كن] زمانى را كه یوسف به پدرش گفت اى پدر من [در خواب] یازده ستاره را با خورشید و ماه دیدم دیدم [آنها] براى من سجده مىكنند (4)
إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ ﴿4﴾
[یعقوب] گفت اى پسرك من خوابت را براى برادرانتحكایت مكن كه براى تو نیرنگى مىاندیشند زیرا شیطان براى آدمى دشمنى آشكار است (5)
قَالَ یَا بُنَیَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْیَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَیَكِیدُواْ لَكَ كَیْدًا إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ ﴿5﴾
و این چنین پروردگارت تو را برمىگزیند و از تعبیر خوابها به تو مىآموزد و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام مىكند همان گونه كه قبلا بر پدران تو ابراهیم و اسحاق تمام كرد در حقیقت پروردگار تو داناى حكیم است (6)
وَكَذَلِكَ یَجْتَبِیكَ رَبُّكَ وَیُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ وَیُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْكَ وَعَلَى آلِ یَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَیْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِیمٌ حَكِیمٌ ﴿6﴾
به راستى در [سرگذشت] یوسف و برادرانش براى پرسندگان عبرتهاست (7)
لَّقَدْ كَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آیَاتٌ لِّلسَّائِلِینَ ﴿7﴾
هنگامى كه [برادران او] گفتند یوسف و برادرش نزد پدرمان از ما كه جمعى نیرومند هستیم دوستداشتنىترند قطعا پدر ما در گمراهى آشكارى است (8)
إِذْ قَالُواْ لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِینَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ ﴿8﴾
[یكى گفت] یوسف را بكشید یا او را به سرزمینى بیندازید تا توجه پدرتان معطوف شما گردد و پس از او مردمى شایسته باشید (9)
اقْتُلُواْ یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِیكُمْ وَتَكُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ ﴿9﴾
گویندهاى از میان آنان گفتیوسف را مكشید اگر كارى مىكنید او را در نهانخانه چاه بیفكنید تا برخى از مسافران او را برگیرند (10)
قَالَ قَآئِلٌ مَّنْهُمْ لاَ تَقْتُلُواْ یُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِی غَیَابَةِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِن كُنتُمْ فَاعِلِینَ ﴿10﴾
گفتند اى پدر تو را چه شده است كه ما را بر یوسف امین نمىدانى در حالى كه ما خیرخواه او هستیم (11)
قَالُواْ یَا أَبَانَا مَا لَكَ لاَ تَأْمَنَّا عَلَى یُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ ﴿11﴾
فردا او را با ما بفرست تا [در چمن] بگردد و بازى كند و ما به خوبى نگهبان او خواهیم بود (12)
أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا یَرْتَعْ وَیَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿12﴾
گفت اینكه او را بب رید سخت مرا اندوهگین مىكند و مىترسم از او غافل شوید و گرگ او را بخورد (13)
قَالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَأَخَافُ أَن یَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ ﴿13﴾
گفتند اگر گرگ او را بخورد با اینكه ما گروهى نیرومند هستیم در آن صورت ما قطعا [مردمى] بىمقدار خواهیم بود (14)
قَالُواْ لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَّخَاسِرُونَ ﴿14﴾
پس وقتى او را بردند و همداستان شدند تا او را در نهانخانه چاه بگذارند [چنین كردند] و به او وحى كردیم كه قطعا آنان را از این كارشان در حالى كه نمىدانند با خبر خواهى كرد (15)
فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَأَجْمَعُواْ أَن یَجْعَلُوهُ فِی غَیَابَةِ الْجُبِّ وَأَوْحَیْنَآ إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ ﴿15﴾
و شامگاهان گریان نزد پدر خود [باز] آمدند (16)
وَجَاؤُواْ أَبَاهُمْ عِشَاء یَبْكُونَ ﴿16﴾
گفتند اى پدر ما رفتیم مسابقه دهیم و یوسف را پیش كالاى خود نهادیم آنگاه گرگ او را خورد ولى تو ما را هر چند راستگو باشیم باور نمىدارى (17)
قَالُواْ یَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَكْنَا یُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لِّنَا وَلَوْ كُنَّا صَادِقِینَ ﴿17﴾
و پیراهنش را [آغشته] به خونى دروغین آوردند [یعقوب] گفت [نه] بلكه ن فس شما كارى [بد] را براى شما آراسته است اینك صبرى نیكو [براى من بهتر است] و بر آنچه توصیف مىكنید خدا یارىده است (18)
وَجَآؤُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ ﴿18﴾
و كاروانى آمد پس آبآور خود را فرستادند و دلوش را انداخت گفت مژده این یك پسر است و او را چون كالایى پنهان داشتند و خدا به آنچه مىكردند دانا بود (19)
وَجَاءتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُواْ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ یَا بُشْرَى هَذَا غُلاَمٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَعْمَلُونَ ﴿19﴾
و او را به بهاى ناچیزى چند درهم فروختند و در آن بىرغبت بودند (20)
وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُواْ فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ ﴿20﴾
و آن كس كه او را از مصر خریده بود به همسرش گفت نیكش بدار شاید به حال ما سود بخشد یا او را به فرزندى اختیار كنیم و بدین گونه ما یوسف را در آن سرزمین مكانت بخشیدیم تا به او تاویل خوابها را بیاموزیم و خدا بر كار خویش چیره است ولى بیشتر مردم نمىدانند (21)
وَقَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَى أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنِّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ وَاللّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ ﴿21﴾
و چون به حد رشد رسید او را حكمت و دانش عطا كردیم و نیكوكاران را چنین پاداش مىدهیم (22)
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿22﴾