زندگینامه شهید" واهیك باغداساریان " در برنامه حكایت جاودانگی

برنامه حكایت جاودانگی پنج شنبه 9 دی ماه به زندگینامه شهید " واهیك باغداساریان " ، از شهدای ارامنه خواهد پرداخت.

1400/10/08
|
17:20

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی رادیو قرآن، برنامه ی حكایت جاودانگی با موضوع گرامیداشت یاد و خاطره شهدای هشت سال دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم و نگاهی به سیره قرآنی آن عزیزان هر هفته از رادیو قرآن پخش می شود.
معرفی كتاب، گزیده ای از وصیت نامه شهید و فرازهای قرآنی آن، خاطرات شهید از زبان همسر، روایت گوشه ای از زندگی شهید با صدای وی و خانواده، پخش گوشه ای از فیلم، كلیپ و یا سریالی كه با محوریت زندگی شهید مورد نظر ساخته شده و گزارش مردمی از بخش های مختلف این برنامه مستد - تركیبی است.
در برنامه روز پنج شنبه 9 دی ماه به زندگینامه شهید "واهیك باغداساریان" از شهدای ارامنه پرداخته خواهد شد.
شهید واهیك باغداساریان، در ایام نوروز سال 1340 در تهران چشم به جهان گشود و در محله مجیدیه تهران بزرگ شد.
واهیك در كنار برادرش «سیمون»، به كار فنی - حرفه‌ای پرداخت. در سال 1360 برای اعزام به جبهه، خود را به مركز نظام وظیفه معرفی كرد. پس از 18 ماه حضور در خط مقدم به منطقه «دارخوین» منتقل شد. منطقه استقرار شهید و همرزمانش به وسیله دشمن بعثی مین‌گذاری شده بود.خودروی نظامی حامل شهید «باغداساریان» روی مین ضدتانك رفت و بر اثر انفجار مین، واهیك به همراه دوستان همرزم خود در چهاردهم اسفند 1362 در 22 سالگی به شهادت رسید.
پیكر مطهر شهید باغداساریان بعد از انتقال به تهران و پس از انجام تشریفات مذهبی در میان بدرقه صدها نفر از اهالی مسیحی و مسلمان در قطعه شهدای ارمنی دوران 8 سال دفاع مقدس در تهران آرام گرفت..

واهیك در خدمت خانواده بود و آنقدر به همه عشق می ورزید كه پایانی نداشت. همسایگان آنقدر به او ادای احترام می كردند كه همه از او می پرسیدند تو چه كاری كردی كه اهل محل همه به تو احترام می گذارند، او با همان چهره همیشه خندانش می گفت من كاری نمی كنم این محبت و دوستی را خدا در دل بندگانش می اندازد اگر كسی كمكی بخواهد و من بتوانم برایش انجام بدهم حتما انجام می دهم.

هر كس كه مشكلی داشت، با او درمیان می گذاشت، غریبه، همسایه، دوست، آشنا از مشكل گشایی های او یاد می كردند و رفتارش طوری بود كه گویی غریبه ها از اعضای خانواده اش هستند و برای كمك به آنها سنگ تمام می گذاشت.
سیمون برادر بزرگ شهید باغداساریان درباره خصوصیات او می گوید :‌
فرزند درس خوان، پرتلاش، شاد و مهربانی بود. دوران كودكی و نوجوانی ما دورانی بود كه مردم در شرایط بسیار سختی زندگی می كردند و به جرات می توانم بگویم خانواده ما نیز همانند سایر مردم زیر خط فقر بود. پدرم به سختی كار می كرد و بركت سفره ما تنها نان و پنیر بود. هرگز ندیدم برادر شهیدم به پدر یا مادرم كنایه بزند كه چرا چیزی برای خوردن نداریم، همیشه خنده بر لب داشت و عاشق كمك به مردم بود.
‌ آن روزها من یك تعمیرگاه برق صنعتی در مجیدیه تهران داشتم كه كار نگهداری و راه اندازی كارخانجات صنعتی را انجام می دادم . او پسر پرتلاشی بود علاوه بر اینكه مدرسه می رفت دركنار من نیز كار می كرد به همین دلیل رابطه بسیار عمیق و صمیمی بین من و برادرم شكل گرفته بود.
یك روز صبح وقتی واهیك از كوچه ای عبور می كرد، مردی را دید كه حالش ناخوش است و درون جوی آب افتاده است، شتابان به كمك او رفت و او را تا درمانگاه همراهی كرد گویی آن شخص یكی از اقوامش است، آنقدر در درمانگاه كنار مریض مانده بود تا مطمئن شود آن شخص حالش خوب شده، هنوز لحظات رفتنش را از یاد نبرده ام.
وقتی به سن سربازی رسید من به عنوان برادر بزرگتر، سعی كردم نگذارم او به سربازی برود چون دوست داشتم در كنار من تحصیل كند و مشغول به كار شود.. به واهیك گفتم جنگ بین ایران و عراق یك روزی تمام می شود رزمندگان دیگر هستند تا بجنگند، این حرف ها را گفتم تا جبهه نرود، خواستم فقط سرگرم كار شود و به هیچ چیز دیگری جز درس و كار فكر نكند. حتی برایش ماشین خریده بودم و امكاناتی را برای پیشرفت آینده ‌او فراهم كرده بودم اما یك روز غروب واهیك حرف هایی زد كه برایم غیر منتظره بود. به صورتم نگاه كرد و گفت بابت همه زحماتی كه برایم كشیدی تشكر می كنم اما من فكر هایم را كرده ام و می خواهم به جبهه بروم. دیگر از واهیك چون و چرایش را نپرسیدم و با سكوت به صورتش نگاه كردم وتنها یك جمله بر زبان آوردم، خدا پشت و پناهت باشد.
واهیك همیشه به من می كفت برادرم چطور به جبهه نروم كه رفقای شهیدم یكی یكی پرپر می شوند، چطور جبهه نروم كه دشمن چشم طمع به ناموس و خاك وطنم دارد وقتی از خیابان های تهران عبور می كنم و حجله هایی از شهدا می بینم در تصمیم گیری ام مصمم شدم كه به جبهه بروم و از همه ارزش ها و باورهایی كه به آنها ایمان دارم دفاع كنم.

سرانجام واهیك در سال 1360 برای اعزام به جبهه، خود را به مركز نظام وظیفه معرفی كرد و راهی شد. هنوز 20 متری راه نرفته بود كه دوباره برگشت، همه را بوسید. گفتم تو كه الان خداحافظی كردی. در جواب با همان لبخند مهربانش گفت، جبهه است و هزار اتفاق؛ ممكن است من هم مانند دوستانم شهید شوم.
************
سال 84 منزل شهید واهیك باغداساریان میزان رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای( مد ظله العالی) بود.
برادرش آن روز را این طور روایت می كند:‌ سال 1384 بود كه رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای به منزل ما آمدند. آن روزها پدر و مادرم زنده بودند. رهبر برای آمدن به داخل منزل اجازه خواستند و پدرم وقتی چهره رهبر را دیدند دستشان را گرفتند و گفتند این خانه متعلق به شماست. زمانی كه مقام معظم رهبری در كنار پدر و مادرم نشستند، پدرم از روزی گفت كه پیكر واهیك را به خانه آوردند، مادر گریه می كرد.
_____________
برادرم اعتقاد داشت همیشه عقل سالم در بدن سالم است، واهیك ورزش كردن را بسیار دوست داشت. او فوتبالیست خیلی خوبی بود، رفقای خیلی خوبی هم داشت.
او معتقد بود، انسان باید به اصل انسانیت خود برگردد یعنی انسانیت خود را فراموش نكند.
شهادت بالاترین مرز ایمان است. شهدا ستارگان درخشانی هستند كه نور ایمان خود را به زندگی ما زمینی ها می دهند تا ما از ظلمت و گمراهی در دنیا رهایی یابیم. شهید نور است، شهدا آمرزیده هستند.
یادشان گرامی باد
______________
دوران دفاع مقدس اوج همبستگی همه قومیت‌ها، اندیشه‌ها و عقاید برای دفاع از میهن عزیزمان ایران در مقابل دشمنِ تا بن دندان مسلح به شمار می‌آید.
جوانانی غیور از اقلیت‌های مذهبی كشور نیز در كنار مسلمانان در خطوط مقدم جبهه‌های نبرد جنگیدند و در این جنگ شهید، جانباز و یا به اسارت گرفته شدند. از جمله پیروان ادیان توحیدی كه در دوران انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی به خوبی ایفای نقش كردند، هم‌وطنان عزیز مسیحی بودند كه در صیانت و نگهداری از كشورمان هم‌پای مردم مسلمان در صحنه ایثار و فداكاری حضور داشته و امروز هم آماده فداكاری هستند. آنان با فداكاری در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شركت كردند و همراه با آحاد ملت ایران از ورود و تسلط بیگانگان به ایران جلوگیری كردند و با همدلی و همبستگی مثال‌‌‌زدنی در هشت سال جنگ تحمیلی 90 شهید، 295 جانباز و 58 آزاده تقدیم این انقلاب كردند. شهدای اقلیت با اینكه در جبهه‌‌های نبرد، هم كیش دیگر رزمندگان نبودند، اما همراه و همدل با آنان برای صیانت از عزت وطن جان دادند و حماسه‌ای آفریدند كه تا همیشه تاریخ پابرجاست و امروز ما وظیفه داریم كه مبلغ و مروج ارزش‌هایی باشیم كه این عزیزان برای آن سرمایه‌گذاری كردند.
______________
روبرت باغداساریان درباره علایق خاص برادرش اینگونه می‌گوید: « یك افسر بعد از شهادتش برای ما تعریف كرد كه در منطقه‌ای كه عراقی‌ها عقب‌نشینی كرده بودند و فرصت برای خنثی كردن مین‌های میدان مین نبوده، واهیك همه مین‌ها را با سیم به هم وصل كرده و تمام‌شان را منفجر می‌كند. به این ترتیب راه پیشروی نیروهای خودی باز می‌شود». روبرت درباره اجرای مناسك دینی برادرش در دوران حضور در جبهه می‌گوید: «در جبهه، ارتش و سپاه همیشه به مسائل مذهبی ارامنه احترام می‌گذاشتند و در ایام مشخص سربازهای ارمنی را به مرخصی می‌فرستادند اما اگر هم نمی‌آمدند، در همان‌جا درخت كاج تزئین می‌كردند. واهیك بیشتر وقت‌ها به مرخصی می‌آمد ولی شده بود كه در كنار چند ارمنی دیگر درخت كاجی تزئین كرده و سال نو را جشن بگیرند».

پدر شهید از روزی می گوید كه پیكر واهیك را به خانه آوردند: «مادرش گریه می كرد كه چرا هیچ پولی بین وسایل واهیك نیست می گفت چرا قبل از رفتن پولی به او ندادیم. چند روز بعد كسی زنگ خانه را زد و مقداری پول به ما داد. می گفت واهیك خیلی به ما كمك می كرد. امكان خرید شیر خشك نداشتم برای همین واهیك هر وقت به تهران می آمد با آشنایی كه در داروخانه داشت برای فرزندم شیر می خرید».

پیكر پاك شهید واهیك باغداساریان در میان عاشقان شهدا تشییع و به خاك سپرده شد. پدرش می‌گوید: « فرزندم دیگر متعلق به من نبود، او متعلق به همه مردم كشورمان ایران است. شهیدان همه دست به دست هم دادند و این كار مهم را انجام دادند كه دشمن را از كشور بیرون كنند تا ما در امنیت كامل در آن زندگی كنیم. از خدا می‌خواهیم عقیده جوان‌ها برای حفظ كشورمان پاپدارتر شود».
_______
بخشی از كتاب مسیح در شب قدر به دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده شهید «واهیك باغداساریان» در ششم دی ماه 1384 اختصاص دارد.
روایتی از این دیدار :
"از لفظ پدر شهید تعجب میكنم تا حالا نشنیده بودم كه كسی حضرت آقا را «پدر بزرگوار» خطاب كند. شاید دلیلش این است كه به روحانیون خودشان پدر مقدس می گویند. آمدن حضرت آقا را كه تأیید می كنم، دوباره رویم را می بوسد و بعد، شروع می كند از فرزند شهیدش خاطره گفتن."

لازم به ذكر است ،برنامه حكایت جاودانگی كاری گروه اطلاع رسانی و محافل رادیو قرآن به تهیه كنندگی سمیرا قنبری، گویندگی یاسر دعاگو ، روایتگری فضه سادات حسینی می باشد كه پنجشنبه ها ساعت 16:30 به مدت 25 دقیقه از رادیو قرآن پخش می شود.

مخاطبان در سرتاسر دنیا می توانند از طریق وب سایتWWW.radioquran.IR از پخش زنده شبكه استفاده و در جریان آخرین خبرهای رادیو قرآن قرار بگیرند.
از طریق موج اف.ام ردیف 100 مگاهرتز شنونده ما باشید.

📻 fm 100 mhz

آدرس صفحات رادیو قرآن در فضای مجازی:

🌐 www.radioquran.ir

instagram.com/radioquran_ir 🆔

http://sapp.ir/radioquran 🆔

https://www.aparat.com/radioquran.ir 🆔

راه های ارتباطی ما:

📩 30000100

☎️ 02122051632_02122043017

دسترسی سریع