«حر» انقلاب

شهید طیب حاج رضایی را «حر» انقلاب لقب دادند، او به زیر بیرق امام حسین پناه برد.

1400/08/15
|
15:38

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی رادیو قرآن؛ شهید طیب حاج رضایی را «حر» انقلاب لقب دادند. او به زیر بیرق امام حسین پناه برد. طیب در دل عشق حسین را داشت. در اواخر سال 1341 و اوایل 42، طیب دچار تحول درونی شد و بارها دوستان و آشنایان از دهانش شنیده بودند كه گفته بود: «خدایا پاكم كن، خاكم كن» و سرانجام در 11 آبان 42 اینگونه شد.
«طیب» نامی آشنا در میان شهدای انقلاب است. او تا پیش از تحولش بارها به جرم چاقوكشی به زندان افتاده بود و یك بار هم به بندرعباس تبعید شده بود. در مراسم جشن تولد پسر محمدرضا پهلوی، «تمام چهار راه مولوی تا شوش را فرش پوش كرد و طاق نصرت بست». به دلیل اقداماتی كه در 28 مرداد به نفع تاج و تخت انجام داده بود، همواره مورد توجه محمدرضا پهلوی بود و حتی یك طپانچه از شاه هدیه گرفته بود.طیب به دلیل طرفداری از بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران به زندان افتاد به همین دلیل مورد توجه ویژه محافل مذهبی و روحانیون قرار داشت حتی امام خمینی نیز به مرحوم طیب توجه داشت.
ابوالقاسم بیدگلی در سال 1342 در زندان قصر مشغول خدمت بوده و طی آن امام خمینی را در روز اول بازداشت و نیز شهیدان طیب حاج‌رضایی و حاج اسماعیل رضایی را نیز پس از دستگیری تا گاهِ اعدام، از نزدیك دیده است روایت می‌كند: «موقع اعدام هم طیب شاد و خندان بود. زن و بچه‌هایشان هم پشت نرده ایستاده بودند و اطرافشان پر بود از نیروهای امنیتی! همه سرهنگ‌ها بودند. یادم هست سرهنگ احترامی ناراحت بود و گریه می‌كرد! موقعی كه سربازها چمباتمه زدند كه شلیك كنند، طیب داشت می‌خندید! یادم هست هشت تیر شلیك شد و چشم‌هایم سیاهی رفتند.
حاج‌مهدی عراقی در این رابطه چنین نوشته است: «برای دیدن مرحوم طیب، ابتدا با برادرش، مسیح‌خان صحبت كردیم و گفتیم ما منزل آقا خمینی بودیم و آنجا به مناسبتی صحبت شد و اسم داداش (طیب‌خان) وسط آمد به اینكه بچه‌ها گفتند كه این دسته‌ای كه روز عاشورا ما می‌خواهیم راه بیندازیم ممكن است طیب‌خان اینها بیایند و نگذارند و به هم بزنند و آقا خمینی درآمد گفتش كه نه، اینها علاقه‌مند به اسلام هستند و اینها هم اگر یك روزی یك كارهایی كرده‌اند، آن عِرق دینی‌شان بوده، روی حساب توده‌ای‌ها و كمونیست‌ها و اینها آمده‌اند یك كارهایی می‌كرده‌اند. اینها كسانی هستند كه نوكر امام حسین هستند در عرض سال همه فكرشان این است كه محرمی بشود، عاشورایی بشود به عشق امام حسین سینه بزنند، خرج بكنند، چه بكنند و از این حرف‌ها، خاطرجمع باشید، حالا در ضمن خواستیم كه این حرف آقا را برویم به داداش بگوییم و هم اینكه به او توجه بدهیم. گفت باشد. همان جا كه نشسته بود یك تلفن كرد به طیب، بعد از احوالپرسی و اینها گفتش كه داداش یك چند تا هستند بعدازظهر می‌خواهند بیایند تو را ببینند، گفت باشد، من خانه هستم. ما فرستادیم میدان و یك مشت از این بَروبچه‌های كوتاه و بلند، بچه‌های خود میدان كه زبان خود طیب را هم بلد بودند، بعدازظهر آمدند وقتی گفتم، گفتم كه آره این شكلی است گفتش كه اینها عید هم از ما می‌خواستند استفاده بكنند (همان جریان مدرسه فیضیه بود) جریان به هم زدن قم هم در قبل از مدرسه فیضیه آمدند به سراغ ما و ما به آنها جواب ندادیم شما خاطرجمع باشید كه اینها تا حالا چندین بار سراغ ما آمده‌اند و ما جواب رد به آنها داده‌ایم حالا هم همین جوره،‌‌‌ همان جا دست كرد یك صد تومان داد به اصغر - پسرش - گفت می‌روی عكس حاج آقا خمینی را می‌خری می‌بری تو تكیه به علامت‌ها، نمی‌دانم چیزهای تكیه‌شان، عكس حاج آقا را همه جا آویزان می‌كنی.»

دسترسی سریع