در عملیاتی در سال 67 تركشی وارد ریه من شد و این تركش نهتنها مانع تلاوتم نشد؛ بلكه با حضور در مسابقات جانبازان جواز حضور در مسابقات كشوری و از آنجا مسابقات مالزی را كسب كردم و در مالزی هم اول شدم.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی رادیو قرآن به نقل از خبرگزاری فارس؛ مهدی احمدی: هنر تلاوت قرآن كریم از جمله هنرهایی است كه حدود چهار دهه قبل توسط اساتیدی چون مرحوم مروت و مولایی به صورت حرفهای به آن پرداخته شد و پیروزی انقلاب اسلامی در اعتلای این هنر نقش ویژهای داشت تاجایی كه در سالهای پس از انقلاب دهها قاری طراز اول توسط اساتید این رشته تربیت شد و امروز نام و آوازه قاریان ایرانی در جهان اسلام میدرخشد و كسب دهها مقام بینالمللی در مسابقات كشورهای مختلف و دعوت از قاریان جمهوری اسلامی توسط دیگر كشورها گواهی بر این مدعا است.
با مشاهده زندگی و كارنامه اساتید و قاریان طراز اول كشور در مییابیم «احمد ابوالقاسمی» یكی از موفقترین قاریان قرآنی است كه نه تنها تلاوتش چنددهه در اوج مانده و زینتبخش محافل است، بلكه در حوزه آموزش هم توانسته از بهترینها باشد.
تربیت دهها قاری طراز اول كه امروز به عنوان چهرههای بینالمللی در كشور مطرح هستند، ضبط یك دوره كل قرآن به روش ترتیل، ضبط یك دوره كل قرآن به روش تحقیق، ضبط بیش از 400 تلاوت مجلسی، سفر به بیش از 30 كشور جهان به منظور تلاوت و آموزش، كسب مقام اول مسابقات بینالمللی قرآن مالزی، داوری در سطوح مختلف مسابقات داخلی و بینالمللی، تدریس فنون تلاوت در ایران و دیگر كشورها، كسب مدرك درجه یك تلاوت و مدرك درجه یك مدرسی تلاوت معادل دكتری و بالاخره بیش از سه دهه مداومت در تلاوت در بالاترین سطح احمد ابوالقاسمی را به عنوان یكی از چهرههای شاخص و افتخارات جمهوری اسلامی ایران تبدیل كرده است. البته فعالیت در رادیو قرآن به عنوان كارشناس، مجری، مدیر گروه و مدیر شبكه را هم باید به فعالیتهای ابوالقاسمی اضافه كرد.
از توفیقات مختلف این قاری كه بگذریم حسن خلق و خودداری از درخواست پول برای تلاوت را میتوان از ویژگیهای مهم ابوالقاسمی برشمرد تا جایی كه وی گاهی ممكن است تا ساعتها پس از پایان محفل و جلسه قرآن باصبوری به سؤالات جوانان علاقهمند تلاوت پاسخ دهد، همچنین كسی به یاد ندارد احمد ابوالقاسمی برای تلاوت قرآن نرخ تعیین كند.
برای آشنایی بیشتر با این قاری بینالمللی و بررسی آسیبهای تلاوت قرآن كشور دقایقی را با وی به گفتوگو نشستیم كه در ادامه تقدیم میشود.
جایی از قول شما نقل شده بود كه در دوران كودكی و نوجوانی صدای خوبی نداشتید، چطور با صدای بد گام در راه تلاوت قرآن گذاشتید و به قاری بینالمللی تبدیل شدید؟
تلاوت قرآن را یك توفیق و موهبت الهی میدانم كه نصیبم شد. این جمله كاملاً صحیح است كه من اصلاً صدای خوبی نداشتم و كسی حاضر به شنیدن صدایم نبود. اگر قرار باشد زندگی من به یك داستان تبدیل شود مدل زندگی من مثل داستان جوجه اردك زشت است. اولین باری كه در عمرم خواندم سال 55 در گروه سرود مدرسه بود. به یاد دارم تكخوان گروه نمیتوانست آهنگ را به خوبی اجرا كند، من داوطلب شدم كه بخوانم و با اصرار زیاد مربی را راضی كردم كه صدایم را تست كند اما بهمحض اینكه شروع به خواندن كردم با برخورد تند وی مواجه شدم كه میگفت فقط نخوان و از كلاس برو بیرون.
اما تأثیر خانواده و اصرار مادرم بود كه در این راه گام بردارم و در ادامه عوامل مختلفی سبب شد تا بتوانم از دوران جوجه اردك زشت كه همان دوران بدصدایی است عبور كنم و به قاری قرآن تبدیل شوم.
عواملی كه گفتید چه بود؟
آشنایی با یك استاد طراز اول به نام سیدمحسن خدام حسینی به عنوان یك نظریهپرداز و كسی كه برای افرادی مثل من راههای جدیدی باز میكرد راه من را در حوزه تلاوت عوض كرد و با كمی تلاش و عمل به نكات استاد به آینده امیدوار شدم. استاد خدامحسینی افقهای بلندی را جلوی چشم من باز كرد و سبب شد به حركت بیشتری بیفتم و درباره كارها و موضوعات تلاوت به فكر فرو روم.
همچنین ذهن من در موضوع آهنگپذیری بسیار قوی بود و خودم در دریافت مطالب از افراد بسیار حساس بودم و هر نكتهای را از هر كسی قبول نمیكردم، سعی میكردم مثل همه فكر نكنم. باید خودم هم به نتیجه میرسیدم كه این نكته درست است یا نه، شدنی است یا نه. یعنی تلاش میكردم با انتخاب درست آهنگ و مهندسی تلاوت ضعف صدا را پوشش دهم.
به یاد دارم استاد همیشه به من میگفت: تو خوب نمیخوانی اما انتخابت خوب است. آهنگهایی برای تلاوت انتخاب میكنی كه همه آن را دوست دارند.
اگر این عوامل را با توفیق الهی جمع كنیم همه اینها سبب شد تا از دورهای كه هیچ امیدی به خواندن نداشتم و بسیار بدخوان بودم عبور كنم و به جایگاه امروز برسم.
اینكه میگویم توفیق الهی ماجراهایی دارد كه واقعاً دست خدا را كنارم احساس میكردم و همین امر سبب میشد موضوعات و نكاتی را در زندگی رعایت كنم كه رعایت آنها توفیقات من را بیشتر میكرد.
آنچه مسلم است قاری قرآن باید با دیگر نخبگان جامعه متفاوت باشد زیرا انتظار از او بیشتر است، حال شما هم از رعایت نكاتی در زندگی سخن گفتید كه سبب افزایش توفیقات شما شده، در این باره بیشتر توضیح بدهید.
اجازه بدهید با یك خاطره به شرح این موضوع بپردازم. یك هیأتی در محل ما بود كه یك شب بعد از كسب مقام بینالمللی در كشور مالزی تصمیم گرفتم بروم و آنجا قرآن بخوانم. ابتدا تصور كردم وقتی خودم را معرفی كنم و بگویم من یك قاری بینالمللی هستم آنها با افتخار من را میپذیرند. رفتم و موضوع را با مسئول هیأت مطرح كردم كه من فلانی هستم و میخواهم قبل از آغاز برنامههای هیأت تلاوت كنم. برخلاف تصورم با واكنش عجیب مسئول هیأت مواجه شدم و اصلاً من را به هیأت راه ندادند.
از اینجا با خود تصمیم گرفتم هیچ كجا خودم را برای تلاوت عرضه نكنم كه مثلاً من كه هستم و چه تواناییهای دارم. درواقع برای من یقین شد كه با تواضع است كه انسان به عزت میرسد و با تعریف و تمجید از خود و با غرور به جایی نمیتوان رسید.
سال 83 برای اولین بار به تركیه دعوت شدم كه 14 شب تلاوت كنم. شبهای اول و دوم خواندم و بسیار خوب بود. یك شب در یك ورزشگاه با حضور 30 هزار نفر خواندم. تلاوتها به قدری خوب بود كه برای یك دوره 17 روزه دیگر دعوت شدم، اما من گفتم من لیستی از قاریان خوب ایرانی به شما میدهم از آنها هم استفاده كنید. میخواستم به آنها ثابت كنم كه در جمهوری اسلامی ایران پشتوانه فرهنگی بسیار قوی است و ما دهها قاری قوی داریم. اما به هر حال من كسانی كه از خودم بهتر بودند را معرفی كردم و ممكن بود این كارم سبب شود كه دیگر به سراغ من نیایند و این اتفاق هم بارها رخ داد.
میتوان گفت كه شما به قله تلاوت رسیدهاید، با این حال آیا در تلاوت كسی را از خودتان بهتر میدانید؟
من همیشه سعی میكردم خودم را بر كسی ترجیح ندهم و خود را بالاتر از كسی ندانم و اتفاقاً هرگاه قاری قرآنی را برای حضور در محفلی معرفی میكنم خصوصاً محافل خارجی میگویم كه او از من بهتر است. كشور ما قاریان بسیار خوبی دارد و هیچگاه من ادعا نمیكنم كه از همه برترم و قطعاً قاریانی هستند كه از من بهتر میخوانند.
وقتی پیامبر(ص) میفرمایند؛ «اگر همه عالم سوزن بفروشند باز هم كسی بدون روزی نمیماند» عجیب است كه ما كه اهل قرآن هستیم و باید شایستهترین افراد برای فداكاری، ایثار و از خودگذشتگی و اعتقاد به رازق بودن خدا باشیم از غم اینكه مبادا فراموش شویم و یا به محفلی دعوت نشویم راه را برای دیگران ببندیم. درحالی كه باید با بازگذاشتن راه پیشرفت دیگران و كمك به جوانان درهای رحمت الهی را برروی خود باز كنیم.
این عقیده قلبی من است و بارها اینگونه مورد امتحان خدا قرار گرفتهام و خداوند چندین برابر آن را برایم جبران كرده است. چند سال قبل من به دلیل خرید اتومبیل مبلغی بدهكار بودم و بهشدت به پول نیاز داشتم در همین حال از تركیه با من تماس گرفتند درخواست حضور یك قاری قرآن را داشتند. آن فرد در تماسش گفت: یك قاری قرآن میخواهم، گفتم: چه كسی را دوست دارید بیاید؟ گفت: یا فلانی یا خودت. چون اول نام كس دیگر را برد من آن قاری كه اسم برده بود را معرفی كردم، چند روز بعد دوباره تماس گرفت و دوباره گفت: یا فلانی یا خودت یكی بیاید و من دوباره زنگ زدم به آن آقا و دوباره او رفت. من به همین صورت مدتی به تركیه نرفتم و آنها گمان میكردند كه من نمیخواهم به تركیه بروم تاجایی كه یك بار وقتی خودم برای تلاوت دعوت شدم و دعوت را پذیرفتم آنها تعجب كردند كه چرا دفعات قبل خودت نیامدی و من در پاسخ به آنها گفتم: چون شما ابتدا نام یك قاری دیگر را بردید من هم او را برای شما هماهنگ كردم.
در صحبتهایتان از تواضع سخن گفتید. گاهی مشاهده میشود برخی قاریان با غرور خاصی برروی جایگاه مینشینند و یا برای تلاوت نرخهای عجیب و غریب تعیین میكنند. تاجایی كه اگر خواستههایشان براورده نشود در محفل حاضر نمیشوند. شما در محفل چقدر مخاطب را در نظر میگیرید و جلب رضایت مردم چقدر برایتان اهمیت دارد؟
ولینعمت قاری قرآن مخاطب است و باید بهگونهای بخواند كه مخاطب لذت ببرد. مخاطب است كه عمری گوشش را در اختیار قاری قرار داده و ما برای آنها خواندهایم و رشد كردهایم. تكتك افرادی كه در محفل نشستهاند ممكن است نزد خدا آبرودارتر از من قاری قرآن باشند. ممكن است در جامعه انسان بزرگی باشند. ممكن است جایگاه اجتماعی بالایی داشته باشند اما در محضر قرآن زانوی ادب زمین زدهاند و متواضعانه نشسته و به تلاوت گوش میدهند، حال چقدر ناشایست است كه من قاری قرآن برای این افراد كه در واقع ولینعمت ما هستند نرخ تعیین كنم و یا اگر خواستهام محقق نشد در محفل حاضر نشوم. هنگامی كه منِ قاری قرآن مخاطب را ولینعمت خود بدانم و خود را از او كوچكتر، این خضوع و خشوع است كه سبب میشود تا تلاوت مورد لطف خدا قرار گیرد.
اما متأسفانه برخی از قاریان بر مخاطب منت میگذارند و با غرور و تكبر بر روی جایگاه تلاوت میروند، درحالیكه مخاطب هم غرور را میفهمد و هم خضوع را میفهمد. این منم كه باید بدانم كه چند صد نفر در مقابل من نشستهاند. وقت گذاشتهاند و تلاوت من را استماع میكنند، پس نهتنها نباید تكبر داشته باشم بلكه باید در مقابل مردم سر تعظیم فرود آورم.
با توجه به نكاتی كه شما گفتید، چرا باز گاهی مشاهده میكنیم كه قاری قرآن برای خواندش نرخ تعیین میكند و اگر مبلغ مورد نظرش پرداخت نشود، حاضر به تلاوت نیست؟ و در واقع چرا تلاوت یك راه كسب شده و برخی فراموش كردهاند كه روزی دست خداست، عزت را هم خدا میدهد. البته این افراد انگشت شمار هستند و اغلب قاریان قرآن انسانهای متواضع و بااخلاقی هستند اما همین افراد كم هم باعث بدنامی جامعه قرآنی میشوند.
این كمهوشی یك قاری قرآن است كه نمیداند برای چه گام در این راه گذاشته و حتی اگر فرد عقیده هم نداشته باشد با این كار شأن خود را پایین میآورد و ممكن است دیگر برای محفل دعوت نشود. باید بدانیم كه مخاطب هم تكبر ما را میفهمد و هم خضوع ما را و در حوزه قرآن هیچ مخاطبی به دنبال افراد متكبر نمیرود و قطعاً اینگونه افراد در درازمدت از مواهب دنیایی كمتری بهرهمند خواهند شد بماند كه سعادت اخروی هم از انسان سلب خواهد شد. البته همانطور كه گفتید این افراد بسیار كم هستند اما گاهی ممكن است كار یك نفر به پای همه نوشته شود.
شاید عواملی در متواضع بودن و یا متكبر بودن قاری قرآن مؤثر باشد. چه عواملی سبب شد كه فردی مانند شما به راحتی دعوت یك كشور خارجی را رد كند و عقیده داشته باشد كه خدا برای انسان جبران میكند.
این روحیه خانوادگی ما بود. پدرم یك كاسب ساده اما معتقد بود و همیشه با اخلاق و رفتارش به ما درس تواضع میداد. هرگاه محفلی بود كه به قاری نیاز داشتند و یا اگر از اقوام كسی فوت میكرد، پدرم میگفت: بلد شو برو برای شادی روح آن مرحوم چند آیه بخوان و مجلسش را رونق بده. پدرم هیچگاه نمیگفت: كه شأن خودت را حفظ كن یا نرخ تعیین كن. حتی اگر ذرهای از این روحیات در من میدید بسیار ناراحت میشد.
یكبار پدرم برای تلاوت در محفلی از من خواست به هیأتی بروم چند قاری دیگر هم آنجا برای تلاوت حضور داشتند و قرار شد نفر اول من بخوانم. به پدر گفتم: هنوز محفل خالی از جمعیت است، بهتر است من اولین نفر نخوانم. اما پدرم گفت: بلند شو و برو بخوان به دنبال این حرفها نباش. سادگی و نداشتن روحیه تكبر در پدر و مادرم و انتقال آن به ما سبب شد از همان كودكی و نوجوانی ما بسیاری از مسائل را رعایت كنیم.
بخشی از كار هم هوش اجتماعی است. خداوند ما را تضمین كرده است كه بدون روزی نمیمانیم پس چرا باید با یكسری طمعكاریها درهای رحمت الهی را بر روی خود ببندیم. باید بفهمیم كه مخاطب احترام بالایی نزد خدا دارد و ما هم باید این احترام را حفظ كنیم و اینگونه است كه احترام ما حفظ میشود.
خاطرهای هم در این زمینه دارید؟
چند سال قبل من برای ختم مادر سه شهید دعوت شدم. من معمولاً برای مجالس ختم نمیروم، الا شهدا و پدرومادر شهدا. ترافیك سنگین بود و به سختی رسیدم. گفتند مداح هم نیامده اگر ممكن است شما بیشتر بخوان. من آن روز 50 دقیقه تلاوت كردم و مجلس ختم مادر شهید به یك محفل قرآنی نورانی تبدیل شد و حاضران بسیار تحسین كردند.
در این مجلس یك جوان جلوی مجلس نشسته بود بسیار من را تشویق میكرد و از تلاوت لذت میبرد و با نگاهش انرژی زیادی به من میداد تا جایی كه گاهی احساس میكردم فقط برای او میخوانم. پس از پایان تلاوت به دنبال آن جوان گشتم تا از او تشكر كنم. دیدم جلوی درب مسجد منتظر من ایستاده است. گفتم: شما خیلی خوب تشویق میكردی و از شما ممنونم. گفت: من از شما تشكر میكنم. گفتم: چرا؟ گفت: چند سال پیش شما به مسجد صدریه برای تلاوت آمدید. من جلوی شما یك ضبطصوت گذاشتم تا تلاوت شما را ضبط كنم. تا این را گفت ماجرا یادم آمد.
آن روز من بر روی جایگاه رفتم و پس از استقرار یك پسربچه حدود 10 ساله جلو آمد و یك ضبطصوت جلوی من گذاشت و كلید ضبط آن را زد و رفت كنار پدرش نشست. حدود 10 دقیقه از تلاوتم گذشته بود كه نوار این ضبطصوت تمام شد. درست به سر آیه رسیده بودم و من نفس كشیدم كه فراز بعد را بخوانم كه كلید این ضبطصوت پرید. این نوجوان از جایش بلند شد كه نوار را بچرخاند. اما پدرش او را نشاند.
از ناراحتی چهره این پسر ناراحت شدم و از جایم بلند شدم رفتم ضبط صورت را برداشتم، نوار را برگرداندم، دكمه شروع ضبط را زدم و آمدم در جایگاه نشستم و به تلاوت ادامه دادم. این پسر بچه بسیار خوشحال شد و خندهای به من كرد و سر جایش آرام نشست.
آن جوان به من گفت: آن شب پدرم از خوشحالی گریه كرد و گفت: ابوالقاسمی اگر به خاطر قرآن خواندن بهشت نرود به خاطر اینكه دل فرزندم را شاد كرد به بهشت میرود. یاد كردن این خاطره همیشه برای من انرژی ایجاد میكند و شوق خواندن در من زیاد میشود.
حال من هم میتوانستم بگویم در شأن من نیست كه وسط تلاوت از جایم بلند شوم و بروم ضبط صوت یك بچه را روشن كنم. درواقع چقدر كم توفیق است انسانی كه با یك كار ساده میتواند دل یك انسان را شاد كند و این كار را انجام ندهد.
یكبار هم با چند نفر از دوستان قاری راهی مشهد بودیم كه در سبزوار برای صرف ناهار توقف كردیم. چند جوان را دیدم كه شك داشتند من ابوالقاسمی هستم یا نه. آنها را صدا زدم. خودم را معرفی كردم. بسیار خوشحال شدند و برایم تعریف كردند كه ما یك دارالقرآن داریم و صبحهای جمعه یك جلسه داریم كه چند دقیقه پیش تمام شد و همه رفتهاند. یكی از آنها گفت اگر ممكن است برویم دارالقرآن ما را ببین. گفتم: برویم. دوستانم گفتند كه باید به مشهد برویم و هنوز ناهار نخوردهایم. اما من رفتم و دوستانم هم آمدند. دیدم یك فضای بسیار زیبا درست كردهاند، رحل و قرآنها به زیبایی چیده شده و جای مناسبی درست كردهاند. من خوب میدانم كه راهاندازی دارالقرآن چقدر سخت است. در ادامه یكی از این نوجوانها گفت اگر ممكن است چند آیه برای ما بخوان. باز هم دوستانم مخالفت كردند اما من خواندم و پس از من آنها هم به شور آمدند و آنها هم هر كدام 15 دقیقه برای 2 نوجوان خواندند. محفل عجیبی شد. سه قاری بینالمللی برای دو مستمع نوجوان تلاوت كردند و هر سه ما از این اتفاق لذت بردیم.
قطعاً این نوجوانان تا آخر عمر نگاهش نسبت به قاری قرآن مثبت میشود و بالعكس اگر ما به آنها توجه نمیكردیم رأی آنها درباره جامعه قرآنی تغییر میكرد. اینها موضوعاتی است كه از خود قرائت مهمتر است.
مجموعه این عوامل سبب میشود كه خداوند به انسان عزت روزافزون بدهد و نكته مقابل آن كبر و غرور است كه سبب میشود انسان روز به روز افت كند و روبه افول برود و یا هرچه تلاش كند نتواند خود را در دل مردم جا كند.
آیا پیش آمده كه شما همزمان به چند محفل دعوت شوید و برای انتخاب برسر دوراهی بمانید؟
یكی از موضوعاتی كه شیطان قاری را وسوسه میكند موضوع سوا كردن محافل است، یعنی در مناسبتهایی كه ممكن است از چند جا برای تلاوت دعوت شوید انتخاب یكی از آنها بسیار سخت است.
به یاد دارم تازه از مالزی با كسب مقام اول بازگشته بودم و برای تلاوت زیاد دعوت میشدم كه یك نوجوان به جلوی درب منزل ما آمد و از من دعوت كرد كه برای تلاوت در یك مناسبت مهم به مسجد محلشان در شهرك ولیعصر(عج) منطقه 18 بروم. آنجا باز به این فكر افتادم كه در روز مناسبت محافل بهتری برای خواندن است. اما به آن نوجوان گفتم كه حتماً میآیم و از آن روز با خود عهد كردم كه هرگاه همزمان به چند محفل برای تلاوت دعوت شدم دنبال محفل بهتر نباشم و هركه زودتر تماس گرفت به آنجا بروم.
صادقانه میگویم كه مواهب دنیایی این موضوعات به خوبی شامل حالم شد و خدا همیشه برایم جبران كرده است و چند برابر هم برایم جبران شد. بسیاری از قاریان قرآن 5 سال یا 10 سال در اوج خواندهاند اما من از سال 66 تا امسال 31 سال است كه در اوج خواندهام و مشكلی برایم به وجود نیامده و این از توفیقات الهی است.
بارها شده كه به محفل رفتهام و دیدهام كه به دلیل عدم هماهنگی یك قاری دیگر هم به برنامه دعوت شده است. چند سال قبل برای تلاوت به زیباكنار دعوت شدم و موقع شروع مراسم دیدم یك قاری جوان استانی هم دعوت شده است. فوراً به وی گفتم شما برو و بخوان. گفت: شما این همه راه از تهران آمدهاید. گفتم: اشكالی ندارد از این دست محافل برای شما كم است.
اینها اتفاقاتی است كه خداوند بیپاسخ نمیگذارد و چندین برابر جبران میكند و اگر ما قاریان قرآن كه باید الگوی جامعه باشیم به موضوعاتی این چنین نظیر نداشتن تكبر و غرور، احترام گذاشتن به مخاطب و خود را بدهكار آنها دانستن را رعایت نكنیم چه كسی رعایت كند؟ تلاوت باید برای خدا باشد حال اگر هدیهای دادند بگیریم و اگر ندارند و یا كم دادند دعوا نكنیم. باور كنید اینها را برای خودنمایی نمیگویم. اینها را برای تذكر به جوانان میگویم كه چشمشان به دست مردم نباشد و از خدا بخواهند آنها را كمك كند. باید قاری قرآن الگو اسوه باشد چون مردم همه اینها را میبینند و میفهمند شاید به روی ما نیاورند اما متوجه میشوند.
گویا شما جانباز هستید. از حضورتان در جبهه و ماجرای جانبازی بگویید.
اولین بار سال 61 با دستكاری شناسنامه به همراه دوستم سیدرضا محمدی راهی جبهه شدم كه سید رضا شهید شد. دو بار از ناحیه پا و كتف مجروح شدم تا اینكه سال 67 روز 20 خرداد اواخر جنگ یك تركش از پشت سر وارد ریه من شد و در مركز ریه من قرار گرفت. با وجود خونریزی در گرمای شدید شلمچه حدود یك كیلومتر به عقب آمدم و به بچههای خودی رسیدم و آنها من را به بیمارستان رساندند. جالب است همین تركش سبب شد من قاری بینالمللی شوم.
من جانبازیام را جایی ثبت نكردم تا اینكه برای مسابقات جانبازان یكی از دوستان به نام آقای خاكساری برای اینكه بتوانم شركت كنم برای من جانبازی 5 درصد ثبت كرد و من هم در مسابقات حاضر شدم و مقام اول را كسب كردم. با كسب این مقام به مسابقات كشوری راه پیدا كردم و از آنجا جواز حضور در مالزی را به دست آوردم و در مالزی هم به مقام اول رسیدم.
هنوز هم این تركش با من همراه است. جالب است این تركش در ریه من قرار گرفته و ممكن بود از همان روز اول مانع خواندن من شود، اما برعكس این تركش سبب شد تا من به مقام اول مسابقات قرآن مالزی دست پیدا كنم.
اگر به گذشته بازگردید چه كاری انجام میدهید كه امروز حسرتش را دارید؟
امروز من مثل یك مخاطب عام تلاوت را گوش نمیدهم و تخصصی استماع میكنم. پس تشخیص اینكه مخاطب عام از چه نوع تلاوت و چه نوع تكنیكهایی استفاده میكند سخت است. پس اگر به گذشته و دوران نوجوانی بازمیگشتم به عنوان یك مخاطب عام نیازسنجی میكردم كه مردم از چه كارهایی در تلاوت خوششان میآید و امروز آنها را در تلاوتم اجرا میكردم.
درپایان حرفی دارید؟
باور كنید این صحبتها را از سر خودنمایی نزدم و هدفم این است كه جوانانی كه گام در راه قرآن میگذارند بدانند اهدافی بالاتر و والاتر از اهداف دنیایی داشته باشند و در كارشان و تلاوتشان فقط خدا و رضایت او را در نظر بگیرند در این صورت است كه خداوند عزت میدهد و حتی انسان را از مواهب دنیا هم بهرهمند میكند.